و به ادامه دادن فکر کنی

زندگی پدیده عجیبیه. خیلی خیلی عجیب. اون قدر عجیب که بری و اون بالا بایستی و بین ادامه زندگی و تموم کردنش انتخاب کنی. بیای پایین نور های زندگیت بیشتر بدرخشن. عکس هایی رو که اون بالا گرفتی ببینی و برق توی چشمات که همه میگن نشونه عشق به زندگیه برات عجیب باشه. نُه روز بعد در حالی که سعی میکنی آخرین تیکه های غم رو با پیتزای سرد توی دستت وسط یه اتاق تاریک قورت بدی به ادامه دادن فکر کنی. روز بعد بشینی و دوباره گریه کنی و یک نور پیدا کنی و حرف بزنی و به ادامه دادن فکر کنی. توی زندون خودت عکس بگیری و نگه داری و به ادامه دادن فکر کنی و به نور های زندگیت فکر کنی و به ادامه دادن فکر کنی و به قوی شدن و به ضعیف نبودن... 

 زندگی پدیده ی عجیبیه و من عجیب تر از اون.

۴ نظر

صبح آمیخته با آهنگ فرانسوی، بوی بارون، روزنه های نور و کلی ستاره روشن

بوی بارون میاد. میدونی؟ من بوی بارون رو خیلی دوست دارم و از قشنگی های دنیامه. خورشید گوشه آسمونه و تا چند دقیقه پیش روزنه های نور کم جون پاییز گرمم می‌کرد اما الان آسمون ابری شد. امیدوارم بارون بباره. از اون بارون ها که زیرش بدوم و خیسِ خیس بشم.

یه آهنگی فرانسوی داره میخونه. من واقعا آهنگ های فرانسوی، عربی و اسپانیایی رو دوست دارم. 

الان که دارم این جمله رو مینویسم باز انعکاس نور های کوچولو و قشنگ خورشید افتاده روی شلوار گل منگلی نرمم. آسمون خیلی قشنگه. ابر ها توی آسمون شبیه دنیای سفیدی می‌مونن که آدم های قصه اونجا زندگی میکنن. پرنده ها اونقدر شاد پرواز میکنن که مطمئنم حالشون خوبه خوبه. 

درخت ها پاییزِ پاییزن. 

من از دیروز خواستم قوی بشم. یعنی به خودم قول دادم. نوشتم تا یادم بمونه. همه ی اشک ها رو هم ضمیمه ش کردم تا هیچ وقت یادم نره یه روزی که نودُ شیش روز مونده بود هیفده سالم بشه تصمیم گرفتم دختر قوی بشم. دال بهم گفته بود خدا دختر های قوی رو دوست داره. این برام قوت قلبه. دلم می‌خواست اینجا یه چیزی بنویسم و ستاره هام رو خاموش کنم و باهاتون حرف بزنم. نصف ستاره ها رو خاموش کردم و بقیه هم بعد از تموم شدن پست خاموش میکنم. اما بیان بدون ستاره مثل آسمون بدون پرنده ست پس لطفا بنویسید. خیلی بنویسید. 

شب ها برای میم و نون شعر میخونم. تصمیم گرفتم باز زنان کوچک رو بخونم و این بار برای میم و اون یکی نون هم بفرستم. 

دیروز یه مصراع از شعر کتاب ادبیاتم نوشته بود :

میان موج می رقصید در اب

به رقص مرگ، اختر های انبوه

اینجا یعنی تصویر ستاره ها که توی آب افتاده بود؛ انگار ستاره ها سوار بر موج می‌رقصیدند اما رقصی که باعث مرگ اون ها میشد. وقتی موج متلاطم میشد ستاره ها در حال رقص میمردند.

منم شبیه این اختر هام گاهی که دارم سوار بر موج میرقصم یهو همه چی متلاطم میشه و توی اموج دست و پا میزنم و خودم رو میکشم بالا. سعی می‌کنم نمیرم. رقص قشنگه اما مرگ هیچ وقت قشنگ نبوده. 

حالا ابر های سفید جلوی خورشید رو گرفتن و یه آهنگ فرانسوی دیگه داره توی گوشم میخونه. صدای هواپیما توی آسمون با کلاغ روی درخت در هم پیچیده. بوی صبحونه آقا جون میاد. باید برم بقیه ستاره ها رو خاموش کنم تا کلاسم شروع نشده. 

 

۷ نظر

من حاصل عمر خود ندارم جز غم

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.

زندگی هنوز قشنگیاشو داره! مگه نه؟
- اشک های صبح و شبش قشنگه؟!
بذار برات بشمارم:
گربه چشم ابی که صبح توی مدرسه پیدا کردیم و از ذوق نمیدونستیم چیکار کنیم قشنگه.
هیجان کشف اپیزود جدید و البوم جدید قشنگه.
هودی صورتی با دختر مو طلایی روش توی پاییز قشنگه.
شعر های کتاب تست قرابت قشنگه.
قهقه های قایمکیِ نصف شب توی گروه از هیجان کشف و ادا بازی هاش قشنگه.
ثانیه های ژست گرفتن برای انداختن عکس هنری توی کتابخونه قشنگه.
اهنگ های غزل شاکری و رویای خوانندگی توی شب های پاییز قشنگه.
شعر های مولانا و خوندنش با نون و میم، زار زدن و ارزوی بغل کردن مولانا و شمس قشنگه.
ذوق کردن برای داشتن رمز وای فای مدرسه علی رغم استفاده نکردن ازش قشنگه.
یه فلش پر از انیمه که تو راهه قشنگه.
داشتن میم و نون و کتابخونه و انیمه هاشون قشنگه.
عکس یهویی بعد از امتحان ریاضی قشنگه.
نگاه کردن به ستاره ها وقتی چشمک میزنن و ماه وقتی تابانه قشنگه.
شعر کودک خوندن براش و هم سنش شدن قشنگه.
پیتزای یهویی بعد از لذت امتحان ادبیات قشنگه.
زیرزیرکی عکس انداختن از دبیر فلسفه که دلش میخواد نادیده باقی بمونه قشنگه.
بوی قورمه سبزی مامان قشنگه.
داشتن دوستایی که مثل خودتن قشنگه.
کتاب های نو توی نمایشگاه کتاب که منتظرمن قشنگه.
رویای دریا و تیاتر قشنگه.
اجرای کنسرت باب اسفنجی تو زنگ تفریح قشنگه.
زبان خوندن قشنگه.

هدر وبلاگم و همین طرح رو جلد دفتر ادبیات و دفترچه یادداشتم قشنگه.

بادبادک و درنا و دخترک بادبادکی پایین وبلاگم قشنگه. 

نور کم جون پاییز صبح ها که سرک میکشه روی گلدون و قالی قشنگه. 
وقتی داریم از بدبختی اه می کشیم و میم میگه ما هنوز همو داریم قشنگه.
شونزده سالگی قشنگه.
لحظه رسیدن به قبری که خیلی دلت براش تنگه و فاتحه خوندن براش قشنگه.
و همچنان قهقه زدن برای ویدیویی که نون با عکس های امروزمون با بچه گربه چشم ابی ساخته قشنگه.
ستاره های خاموش نشده وبلاگ و پلی لیست های در انتظار دانلود قشنگه.
موهای چتری و گل سر جدید قشنگه.
موهامو وقتی مامان میبافه قشنگه.
هدفون صورتی قشنگه.
خیس شدن زیر بارون پاییزی تو خیابون بدون چتر قشنگه.
شوق رسیدن نامه قشنگه.

عشق به فروغ و سهراب و امیلی دیکینسون و با شعراشون زندگی رو حس کردن  قشنگه. 

گل فروشی خوش بو و جادویی اون خیابون قشنگه. 

تنها کتاب فروشی درست حسابی شهر بغل سینما قدس قشنگه. 

اون دونات فروشی که عینهو خارجیا میمونه قشنگه. 
روناهی قشنگم قشنگه.
خبر های خوش از دوست های دور قشنگه.
ارزوی زندگی کردن با میم و نون، غارت کردن کتاب های همدیگه، شب تا صبح انیمه دیدن و نودل خوردن قشنگه.
رویای سفر به دور دنیا قشنگه.
برنامه ریزی برای گذروندن پسا بازنشستگی تو شیراز و دوچرخه سواری قشنگه.
میدونی؟ زندگی هنوز قشنگیاشو داره حتی اگه یه غمی توی دلت، سرت، مغزت رسوب کرده باشه و صبح ها که بیدار میشی صورتت خیس و گرم باشه.
پس زندگی هنوز قشنگیاشو داره روناهی! اره زندگی کن.

 

+ خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛

با لاله‌رخی اگر نشستی، خوش باش؛

چون عاقبتِ کار جهان نیستی است،

انگار که نیستی، چو هستی خوش باش. 

خیام؛

۹ نظر
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان