بوی بارون میاد. میدونی؟ من بوی بارون رو خیلی دوست دارم و از قشنگی های دنیامه. خورشید گوشه آسمونه و تا چند دقیقه پیش روزنه های نور کم جون پاییز گرمم میکرد اما الان آسمون ابری شد. امیدوارم بارون بباره. از اون بارون ها که زیرش بدوم و خیسِ خیس بشم.
یه آهنگی فرانسوی داره میخونه. من واقعا آهنگ های فرانسوی، عربی و اسپانیایی رو دوست دارم.
الان که دارم این جمله رو مینویسم باز انعکاس نور های کوچولو و قشنگ خورشید افتاده روی شلوار گل منگلی نرمم. آسمون خیلی قشنگه. ابر ها توی آسمون شبیه دنیای سفیدی میمونن که آدم های قصه اونجا زندگی میکنن. پرنده ها اونقدر شاد پرواز میکنن که مطمئنم حالشون خوبه خوبه.
درخت ها پاییزِ پاییزن.
من از دیروز خواستم قوی بشم. یعنی به خودم قول دادم. نوشتم تا یادم بمونه. همه ی اشک ها رو هم ضمیمه ش کردم تا هیچ وقت یادم نره یه روزی که نودُ شیش روز مونده بود هیفده سالم بشه تصمیم گرفتم دختر قوی بشم. دال بهم گفته بود خدا دختر های قوی رو دوست داره. این برام قوت قلبه. دلم میخواست اینجا یه چیزی بنویسم و ستاره هام رو خاموش کنم و باهاتون حرف بزنم. نصف ستاره ها رو خاموش کردم و بقیه هم بعد از تموم شدن پست خاموش میکنم. اما بیان بدون ستاره مثل آسمون بدون پرنده ست پس لطفا بنویسید. خیلی بنویسید.
شب ها برای میم و نون شعر میخونم. تصمیم گرفتم باز زنان کوچک رو بخونم و این بار برای میم و اون یکی نون هم بفرستم.
دیروز یه مصراع از شعر کتاب ادبیاتم نوشته بود :
میان موج می رقصید در اب
به رقص مرگ، اختر های انبوه
اینجا یعنی تصویر ستاره ها که توی آب افتاده بود؛ انگار ستاره ها سوار بر موج میرقصیدند اما رقصی که باعث مرگ اون ها میشد. وقتی موج متلاطم میشد ستاره ها در حال رقص میمردند.
منم شبیه این اختر هام گاهی که دارم سوار بر موج میرقصم یهو همه چی متلاطم میشه و توی اموج دست و پا میزنم و خودم رو میکشم بالا. سعی میکنم نمیرم. رقص قشنگه اما مرگ هیچ وقت قشنگ نبوده.
حالا ابر های سفید جلوی خورشید رو گرفتن و یه آهنگ فرانسوی دیگه داره توی گوشم میخونه. صدای هواپیما توی آسمون با کلاغ روی درخت در هم پیچیده. بوی صبحونه آقا جون میاد. باید برم بقیه ستاره ها رو خاموش کنم تا کلاسم شروع نشده.