شیرینی کره ای لطفا ! از اونا که عمو دوست داره

پارسال درست مثل همین شب با ذوق و شوق رفتیم شیرینی فروشی تا شیرینی کره ای که عمو خیلی دوست داره براش بخریم و ببریم.

سال گذشته : "پله ها دوتا دوتا میپرم بالا مامانم میگه زشته دختر! من میخندم قند توی دلم اب میشه با دیدن کیک های شکلاتی پشت ویترین، کیک های رنگارنگ که هر کدومشون یه جوری چشمک میزنه، به مامان میگم و چند تا از همون شکلاتی های خوشمزه و کوچولو رو برام میخره با شیرینی کره ای واسه عمو و با دلی شاد و لبخند رضایت از پله های شیرینی فروشی میپرم پایین و به طرف ماشین میرم، دل تو دلم نیست تا که میرسم جعبه کوچولو روباز میکنم با همون دست ها کیکهای شکلاتی رو میخورم."

امسال : "امشب ناراحتم از دیدن یه بهشت زهرا پر از قبر های خاک خورده دلم گرفته سر مزار بابا بزرگ رفته بودیم فردا هم باید بریم بهشت زهرای روستا. اومدیم شیرینی بخریم باز هم من و مامان میریم توی مغازه شیرینی فروشی، با پا گذاشتن روی پله ها یادم میاد پارسال درست همین شب و شایدم همین ساعت این پله ها رو بالا رفتیم با یه ذوق اما امسال فرق داره، دیگه دلم برا کیک های شکلاتی پشت ویترین غنج نمیره  دیگه حتی به کیک های رنگارنگ تر از پارسال نگاه نمی‌کنم. فقط بغضم گرفته، پشت ماسکم بغضمو قورت میدم، پایین نمیره. با دیدن شیرینی های کره ای پشت ویترین اشک میاد تو چشمام، میغلته زیر ماسکم، قایم میشه دلم نمیخواد مامانم ببینه. اولین باره که از بودن ماسک راضی ام.  فروشنده میگه از کدوما می‌خواهید؟  مامان میگه کره ای. با خودم میگم از همونا که عمو دوست داشت...! دوست داره...! پارسال برای خودش بردیم امسال می‌بریم برای فاتحه ش.برای سر مزارش که مردم بخورند و برای شادی روحش فاتحه بخونن. دیگه خودش توی دهنش نمیزاره و بگه به به اما مطمئنم روحش شاد میشه چون از همونا خریدیم که دوست داره.

جعبه رو میگیرم مامان پولشو حساب میکنه میاییم بیرون، دیگه اشک ها دونه دونه پشت ماسک قایم نمیشن همشون یک هو میریزن بیرون، پله ها رو نمیبینم میخوام بخورم زمین.

                        

۱ نظر
نمی‌تونم بگم دقیقا کی هستم‌. هنوز نفهمیدم. اما می‌دونم دلم می‌خواد یه ستاره واقعی یا کرم‌شب‌تابِ کوچولو باشم. از قصه‌ها، درناها و آسمون خوشم میاد. این‌جا از زندگی، ادبیات و غم می‌نویسم.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان