این نوشته برای امروز است، برای امروز که 9/9/99 است.
امروز حتما باید ان سوئیچ ماشین مدل بالای پشت شیشه آن بنگاه بزرگ را یه نفر به من هدیه بدهد و من ذوق کنم. یا امروز من سوار هواپیمای شخصی ام بشوم و اولین پرواز را تجربه کنم و با عکس و فیلم های پرواز خفنم فالوور های گرامی را از خودشان نا امید کنم. امروز من باید واکسن کرونا را کشف میکردم و یک دنیا را خوشحال و مسرور.
امروز باید نه هزار و نهصد و نود و نه بار یادم بیاید که چقدر دلم برای او تنگ است. یا شاید امروز باید جای جودی ابوت بودم و به تعطیلات میرفتم و برای بابا لنگ دراز مینوشتم که امروز چقدر خوشحالم که امروز است. امروز باید من جو گیر تمدن یونان میشدم که تازه یادگرفته ام و سفر ماشین زمان میشدم و میرفتم یونان و سلام بچه های کلاس را به زئوس میرساندم.
امروز باید کلاس را بپیچانم و بروم از آن عکس های خفن یادگاری بگیرم که در آینده های دور به نوه ام نشان بدهم و پز بدهم.
امروز باید به آن ویلای شمالم میرفتم و از کرونا نمیترسیدم.
امروز یکشنبه است و من هم باید همراه کوزت به کلیسا میرفتم و دعا میخواندم.
چون که امروز نه نه نود و نه است!
اما راستش من امروز هیچ کدام از این کارهای خاص وخیالی ام را انجام نمیدهم .
+ امروز مثل گذشته است و من سر من کلاس جغرافی چرت میزنم.
اما و اما امروز بر همه کارخانه های شیرخشک سازی مبارک :)
+ اینجانب این یاداشت را در حالی که کلاس جغرافی را پیچانده ام مینویسم و حساسیت زیادی به خرج دادم که این پست دقیقا ساعت نه و نه دقیقه ونه ثانیه نه نه نود و نه به ثبت برسد؛ و فکر میکنم اگر این حساسیت را در تمام طول زندگی به خرج داده بودم الان به همه آن خیال های خاص و خفن بالا رسیده بودم.