روزی که یه بسته پستی از چابهار به دستم رسید فکرشو نمی کردم از بین رمان های قرنطینه، کورالین، هری پاتر و سنگ جادو، نمایشنامه هری پاتر و فرزند نفرین شده و شگفتی دلنشین ترین رمانی که قراره بخونم شگفتیه.
واقعا برام خودِ شگفتی بود. بعد از هری پاتر، کورالین و قرنطینه سراغش رفتم و حالا خیلی سریع تمومش کردم.
تا حالا معرفی کتاب ننوشتم. نمیدونم میتونم از پسش بر بیام یا نه.
رمان شگفتی یه رمان نوجوان اثر آر. جِی. پالاسیو و ترجمه ی پروین علی پوره. از این نویسنده کتاب دیگه ای تا حالا نخونده بودم و راستش افتخارات و جوایز متعدد کتاب که پشت جلد کتاب نوشته شده و بیوگرافی یک خطی از نویسنده مشتاق ترم کرد.
برای معرفی نوشته:
روزها طراح گرافیک است و شب ها نویسنده. او با همسر و پسرش در نیویورک زندگی میکند. رمان شگفتی از کارهای موفق اوست.
صفحه ای ورود به داستان و همه ی ورودی های بخش های کتاب جملات معروف یا بهتره بگم نورانی نوشته شده و همه ی اونا منو به وجد آورد.
ورودی اولین صفحه به داستان نوشته :
پزشکان از شهر های دور آمده اند
فقط برای دیدن من
آن ها کنار بسترم میایستند
و آنچه را که میبینند باور نمیکنند!
آن ها میگویند بی شک،
من یکی از شگفتی های آفرینشم
و اینکه، هیچ توضیحی
برای چنین پدیده ای ندارند.
بخشی از ترانه « شگفتی»
***
شروع طوفانی داستان ها کار خودش رو میکنه و همه چی رو برای خوندن یه رمان که قراره قلبت باهاش به تاپ تاپ بیوفته و چشمات برق بزنه آماده میکنه. درست مثل رمان جای خالی سلوچ و یا شگفتی عزیزم :
میدانم یک پسر ده ساله ی عادی نیستم.
رمان در مورد پسری به نام آگوسته. پسری با چهره ای بسیار تا بسیار غیر عادی یا بهتر بگم به طرز وحشتناکی زشت. آگوست تا به حال مدرسه نرفته و مادرش توی خونه به او درس ها رو آموزش میده. تا اونجا که پدر و مادرش تصمیم میگیرن اونو به مدرسه بفرستن. آگوست از این تغییر شرایط و واکنش های آدم ها ناراضی به نظر میرسه و دلش نمیخواد به مدرسه راهنمایی بی چر بره. میدونین، او پدر و مادر فوق العاده مهربون و یه خواهر دوست داشتنی به اسم ویا داره. اونا راضیش میکنن به مدرسه بی چر بره و بهش این حقو میدن که هر وقت دلش نخواست میتونه مدرسه رو ترک کنه.
ماجراهای یه پسر نوجوون به اسم آگوست که قراره قهرمان باشه و بپذیره که شگفتیه منو با خودش میکشوند و اجازه نمیداد کتاب رو زمین بزارم. قلم جادویی نویسنده این کتاب توی خلق شخصیت های متعدد و کامل، صحنه های اعجاب انگیز که تصورشون اون قدر شیرینه که دلت میخواد بارها بارها برگردی و با جزئیات بری توی دنیای آگوست و با خانواده پالمن کلی احساس رو تجربه کنی از شگفتی های رمان شگفتیه.
رمان از دید آگوست، ویا خواهر آگوست و دوست های اونا جک، میراندا، جاستین و سامر روایت میشه و هر کدوم از نگاه خودشون به قصه میپردازن. به نظرم این از جالب ترین بخش های قصه ست.
علاوه بر خود قصه من کلی فیلم و موسیقی و کتاب از توی کتاب صید کردم که قراره خودمو باهاشون خفه کنم. اونقدر آگوست در مورد جنگ ستارگان و شخصیت هاش حرف زد که مشتاق شدم ببینمش و اونقدر آقای کُپل جملات طلایی از کتاب های جذاب توی سخنرانی هاش به کار برد که دلم خواست همه شو بخونم. موسیقی های بسیار تا بسیار غیر قابلی وصفی هم این وسطا صید شد و خلاصه که ممنونم از آگوست و دوست ها و خانواده ش و معلم ها و همه ی اونایی که فراموشم شد D:
جملات طلایی ش اونقدر زیاده که قراره یه صفحه جدید بسازم و جملات درخشان این کتاب و جمله های درخشانی که میخونم، میشنوم و میبینم رو اونجا بنویسم. رمان شگفتی و آگوست برام یه شگفتی بود. به این نتیجه رسیدم که همه ی بچه ها با نیاز های خاص شگفتی های دنیا هستن و بس. و چقدر در طول قصه آرزو می کردم که ای کاش یه دوست شجاع، صبور و قهرمان شبیه اگوست داشتم.
انگار از روی این کتاب یه فیلم به اسم "اعجوبه" ساخته شده. متاسفانه من تا حالا ندیدمش اما سعی میکنم در اولین فرصت ببینم. ژانر فیلم کمدی - درام و اثر استیون شباسکی هست. اون کمدی چاشنی طنز کتابِ که میتونم بگم از کتاب های با نمکِ که خوندم.
اینقدر حرف زدم اما حس میکنم نتونستم همه ی احساسمو نسبت به کتاب بنویسم و شما رو متقائد کنم برید سراغش. در آخر شبیه همه ی معرفی کتاب ها : اگه دنبال یه رمان جذاب و نزار زمین :دی، واقعا خوندنی و سفر کردنی هستین شگفتی رو بخونید :*
قربان شما، یک معرفی کننده کتاب بسیار تا بسیار مبتدی و هیجان زده.