دیشب که گیج و ترسیده و خسته بودم. برای ستاره ای که هر شب باهاش درد و دل میکنم نامه نوشتم. بهش گفتم تو بهتر از هر کس دیگه ای میتونی آرزوها، خیال ها و رنج های منو بفهمی. گفتم شاید تو یه روز دلت برام تنگ بشه اما آدما هیچ وقت دلشون برای من تنگ نمیشه. نوشتم و نوشتم و همه ی اون حرف های نامه اکسیژنی رو بهش زدم. مهربونه، قشنگه، منو میفهمه و امشب برای ستاره م و دوستاش شعر میخونم. امیدوارم بر خلاف آدمای فراموش کار یادش نره چقدر دوستش دارم.
«ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مُرد
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مُرد
جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا به من اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم
ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر به دامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها ، چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟»
فروغ :)
+ببخشید طولانیه دلم نیومد اینجا نباشه.